روز می خوردن و شادی و نشاط و طربست


روز می خوردن و شادی و نشاط و طربست

ناف هفته است اگر غرهٔ ماه رجبست
ناف هفته است اگر غرهٔ ماه رجبست
برگ ریزان به همه حال فرو باید ریخت
برگ ریزان به همه حال فرو باید ریخت
به قدح آنچه از او برگ و نوای طربست
به قدح آنچه از او برگ و نوای طربست
مادر باغ سترون شد و زادن بگذاشت
مادر باغ سترون شد و زادن بگذاشت
چکند نامیه عنین و طبیعت عزبست
چکند نامیه عنین و طبیعت عزبست
دختر رز که تو بر طارم تاکش دیدی
دختر رز که تو بر طارم تاکش دیدی
مدنی شد که بر آونگ سرش در کنبست
مدنی شد که بر آونگ سرش در کنبست
موی بر خیک دمیده ز حسد تیغ زنست
موی بر خیک دمیده ز حسد تیغ زنست
تا به خلوت لب خم بر لب بنت العنبست
تا به خلوت لب خم بر لب بنت العنبست
گرنه صراف خزان کیسه فشان رفت ز باغ
گرنه صراف خزان کیسه فشان رفت ز باغ
چون چمن ها ز ذهابش همه یکسر ذهبست
چون چمن ها ز ذهابش همه یکسر ذهبست
این عجب نیست بسی کز اثر لاله و خوید
این عجب نیست بسی کز اثر لاله و خوید
گفتی آهوبره میناسم و بیجاده لبست
گفتی آهوبره میناسم و بیجاده لبست
یارب الماس لبش باز که کرد و شبه سم
یارب الماس لبش باز که کرد و شبه سم
بینی این گنبد فیروه که چون بلعجبست
بینی این گنبد فیروه که چون بلعجبست
این همان سکنه و صحراست که گفتی ز سموم
این همان سکنه و صحراست که گفتی ز سموم
تربت آن خزف و رستنی این حطبست
تربت آن خزف و رستنی این حطبست
خیز از سعی دخان بین و ز تاثیر بخار
خیز از سعی دخان بین و ز تاثیر بخار
تا در این هر دو کنون چند رسوم عجبست
تا در این هر دو کنون چند رسوم عجبست
روزن این همه پر ذرهٔ زرین زره است
روزن این همه پر ذرهٔ زرین زره است
عرصهٔ آن همه پر پشهٔ سیمین سلبست
عرصهٔ آن همه پر پشهٔ سیمین سلبست
لمعه در سکنهٔ کانون شده بر خود پیچان
لمعه در سکنهٔ کانون شده بر خود پیچان
افعی کاه ربا پیکر مرجان عصبست
افعی کاه ربا پیکر مرجان عصبست
دود حلقه شده بر سطح هوا خم در خم
دود حلقه شده بر سطح هوا خم در خم
سطرهاییست که مکتوب بنان لهبست
سطرهاییست که مکتوب بنان لهبست
شعلهٔ آتش از این روی که گفتم گویی
شعلهٔ آتش از این روی که گفتم گویی
در مقادیر کتابت قلم منتجبست
در مقادیر کتابت قلم منتجبست
هر زمان لرزه بر آب شمر افتد مگرش
هر زمان لرزه بر آب شمر افتد مگرش
در مزاج از اثر هیبت دستور تبست
در مزاج از اثر هیبت دستور تبست
صاحب عادل ابوالفتح که در جنبش فتح
صاحب عادل ابوالفتح که در جنبش فتح
جنبش رایت عالیش قویتر سببست
جنبش رایت عالیش قویتر سببست
طاهر آن ذات مطهر که سپهرش گوید
طاهر آن ذات مطهر که سپهرش گوید
صدر طاهر گهر و صاحب طاهر نسبست
صدر طاهر گهر و صاحب طاهر نسبست
آنکه در شش جهت از فضلهٔ خوان کرمش
آنکه در شش جهت از فضلهٔ خوان کرمش
هیچ دل نیست که از آز در آن دل کربست
هیچ دل نیست که از آز در آن دل کربست
وانکه در نه فلک ار برق کمالی بجهد
وانکه در نه فلک ار برق کمالی بجهد
همه از بارقهٔ خاطر او مکتسبست
همه از بارقهٔ خاطر او مکتسبست
ساحت بارگهش مولد ملک عجمست
ساحت بارگهش مولد ملک عجمست
عدل فریادرسش داور دین عربست
عدل فریادرسش داور دین عربست
ضبط ملک فلک اندیشه همی کرد شبی
ضبط ملک فلک اندیشه همی کرد شبی
زانشب اوراد مقیمان فلک قد وجبست
زانشب اوراد مقیمان فلک قد وجبست
صاحبانه ملکا، هم نه چرا زانکه ترا
صاحبانه ملکا، هم نه چرا زانکه ترا
مدحت از حرف برونست چه جای لقبست
مدحت از حرف برونست چه جای لقبست
نام سلطان نه بدانست که تا خوانندش
نام سلطان نه بدانست که تا خوانندش
بل برای شرف سکه و فخر خطبست
بل برای شرف سکه و فخر خطبست
گوشهٔ بالش تو چیست کله گوشهٔ ملک
گوشهٔ بالش تو چیست کله گوشهٔ ملک
وندرو هم ز نسب رفعت و هم از حسبست
وندرو هم ز نسب رفعت و هم از حسبست
مسندت برتر از آنست که در صد یک از آن
مسندت برتر از آنست که در صد یک از آن
چرخ را گنج تمنا و مجال طلبست
چرخ را گنج تمنا و مجال طلبست
غرض از کون تو بودی که ز پروردن نخل
غرض از کون تو بودی که ز پروردن نخل
گرچه از خار گذر نیست غرض هم رطبست
گرچه از خار گذر نیست غرض هم رطبست
آسمان دگری زانکه به همت جنبی
آسمان دگری زانکه به همت جنبی
جنبش چرخ نه از شهوت و نه از غضبست
جنبش چرخ نه از شهوت و نه از غضبست
مه به نعل سم اسب تو تشبه می کرد
مه به نعل سم اسب تو تشبه می کرد
خاک فریاد برآورد که ترک ادبست
خاک فریاد برآورد که ترک ادبست
گرد جیش تو بشد بر همه اعضاش نشست
گرد جیش تو بشد بر همه اعضاش نشست
تاکه اجرب شد وانک همه سالش جربست
تاکه اجرب شد وانک همه سالش جربست
چرخ چون گوز شکستست از آن روی که ماه
چرخ چون گوز شکستست از آن روی که ماه
چهره چون چهرهٔ بادام از آن پر ثقبست
چهره چون چهرهٔ بادام از آن پر ثقبست
خصم اگر لاف تقابل زند از روی حسد
خصم اگر لاف تقابل زند از روی حسد
حق شناسد که که بوالقاسم و که بولهبست
حق شناسد که که بوالقاسم و که بولهبست
ور مقابل نهمش نیز به یک وجه رواست
ور مقابل نهمش نیز به یک وجه رواست
تو چو خورشید به راس او چو قمر در ذنبست
تو چو خورشید به راس او چو قمر در ذنبست
رتبت شرکت قدرش نشود لازم ازآنک
رتبت شرکت قدرش نشود لازم ازآنک
دار او از خشب و تخت تو هم از خشبست
دار او از خشب و تخت تو هم از خشبست
آخر از رابطهٔ قهر کجا داند شد
آخر از رابطهٔ قهر کجا داند شد
سرعت سیر نفاذت نه به پای هربست
سرعت سیر نفاذت نه به پای هربست
ور کشد سد سکندر به مثل گرد بقاش
ور کشد سد سکندر به مثل گرد بقاش
این مهندس که در افعال ورای تعبست
این مهندس که در افعال ورای تعبست
عقل داند که چو مهتاب زند دست به تیغ
عقل داند که چو مهتاب زند دست به تیغ
رد تیغش نه به اندازهٔ درع قصبست
رد تیغش نه به اندازهٔ درع قصبست
همه در ششدر عجزند و ترا داو به هفت
همه در ششدر عجزند و ترا داو به هفت
ضربه بستان و بزن زانکه تممی ندبست
ضربه بستان و بزن زانکه تممی ندبست
تاکه تبدیل بد و نیک به سال و به مهست
تاکه تبدیل بد و نیک به سال و به مهست
تاکه ترتیب مه و سال به روزست و شبست
تاکه ترتیب مه و سال به روزست و شبست
بی تو ترتیب شب و روز و مه و سال مباد
بی تو ترتیب شب و روز و مه و سال مباد
که ز سر جملهٔ آن مدت تو منتخبست
که ز سر جملهٔ آن مدت تو منتخبست
به می و مطرب خوش نغمه شعف بیش نمای
به می و مطرب خوش نغمه شعف بیش نمای
که ز انصاف تو اقطار جهان بی شغبست
که ز انصاف تو اقطار جهان بی شغبست